محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

محمد امین گل پسر مامان و بابا

شیطنت

دیروز محمد امین اومد و پیش من دراز کشید بعد برگشت طرف من و منو صدا کرد و بهم چشمک زد منهم خنده ام گرفت و گفتم : این یعنی چی محمد امین ؟ محمد امین هم گفت : یعنی اووکی ...
22 خرداد 1392

سفر

هفته گذشته به یک مسافرت چند روزه رفتیم به گل پسرمون قول داده بودیم هر وقت امتحانات آبجی ثنا تموم بشه میبریمش به دریا . هر روز میپرسید مدرسه ثنا تموم شد ؟ پس کی میریم . بالاخره روز موعود فرا رسید و صبح که می خواستم برای چند ساعتی ببرمش مهد کودک نمی خواست بره و می گفت بریم دریا بهش گفتم تو مهد با بچه ها بازی کن تا بیام و ببرمت بالاخره راضی و شد و رفت بعد از چند ساعت که از مهد برداشتمش خیلی ذوق و شوق داشت و رو پا بند نمی شد. چند تا از عکسهای سفر را براتون میذارم. برای دیدن عکسها ادامه مطلب را ببینید...  اینجا پارک شهر فومن هست محمد امین تو این پارک خیلی بازی کرد ارتفاع این نرده ها که تو عکس پایین از اون بالا رفته...
20 خرداد 1392

سفر

هفته گذشته به یک مسافرت چند روزه رفتیم به گل پسرمون قول داده بودیم هر وقت امتحانات آبجی ثنا تموم بشه میبریمش به دریا . هر روز میپرسید مدرسه ثنا تموم شد ؟ پس کی میریم . بالاخره روز موعود فرا رسید و صبح که می خواستم برای چند ساعتی ببرمش مهد کودک نمی خواست بره و می گفت بریم دریا بهش گفتم تو مهد با بچه ها بازی کن تا بیام و ببرمت بالاخره راضی و شد و رفت بعد از چند ساعت که از مهد برداشتمش خیلی ذوق و شوق داشت و رو پا بند نمی شد. چند تا از عکسهای سفر را براتون میذارم. برای دیدن عکسهاادامه مطلب را ببینید... اینجا پارک شهر فومن هست محمد امین تو این پارکخیلی بازی کرد ارتفاع این نرده ها که تو عکس پایین از اون بالا رفته خیلی زیاد بود م...
20 خرداد 1392

تعطیلی مهد کودک

دیروز مهد گل پسرمون به خاطر جشن فارغ التحصیلی بچه های آمادگی تعطیل بود و محمد امین را با خودم آوردم اداره. گل پسرمون ساعت اول خوب بود و ساکت ولی کم کم ورجه وورجه کردنهاش شروع شد. می گفت بریم محوطه و عکس بندازیم یا می گفت بریم کفش دوزک پیدا کنیم و یا سوار آسانسور بشیم.خلاصه کلی شیطونی کرد البته چند تا نقاشی هم کشید آخر سر هم خوابید..... بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید.... چه با شیطنت هم نگاه میکنه... کلاهش را برعکس گذاشت و گفت شبیه فتیله ها شدم چه ژست پهلوونها رو به خودش گرفته... آخر سر هم خسته و کوفته خوابید... خوابهای خوب ببینی عزیز دلم...   ...
9 خرداد 1392

تعطیلی مهد کودک

دیروز مهد گل پسرمون به خاطر جشن فارغ التحصیلی بچه های آمادگی تعطیل بود و محمد امین را با خودم آوردم اداره. گل پسرمون ساعت اول خوب بود و ساکت ولی کم کم ورجه وورجه کردنهاش شروع شد. می گفت بریم محوطه و عکس بندازیم یا می گفت بریم کفش دوزک پیدا کنیم و یا سوار آسانسور بشیم.خلاصه کلی شیطونی کرد البته چند تا نقاشی هم کشید آخر سر هم خوابید..... بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید.... چه با شیطنت هم نگاه میکنه... کلاهش را برعکس گذاشت و گفت شبیه فتیله ها شدم چه ژست پهلوونها رو به خودش گرفته... آخر سر هم خسته و کوفته خوابید... خوابهای خوب ببینی عزیز دلم... ...
9 خرداد 1392
1